اسیر دام صیاد

یادت باشد خدا را صدا هم نزنی، آنجاست که تو هستی...

اسیر دام صیاد

یادت باشد خدا را صدا هم نزنی، آنجاست که تو هستی...

یک استکان یاد خدا...

شیطان 

اندازه یک حبه قند است 

گاهی می افتد توی فنجان دل ما 

حل می شود آرام آرام

بی آنکه اصلا ما بفهمیم 

و روحمان سر می کشد آن را 

آن چای شیرین را 

شیطان زهر آگین دیرین را 

آن وقت او

خون می شود در خانه تن 

می چرخد و می گردد و می ماند آنجا

... 

طعم دهان تلخ تلخ است 

انگار سمی قطره قطره 

رفته میان تار و پودم

این لکه ها چیست ؟

بر روح سر تا پا کبودم !

ای وای پیش از آن که از این سم بمیرم

باید که از دست خودت دارو بگیرم 

ای آن که داروخانه ات 

هر موقع باز است 

من ناخوشم 

داروی من راز و نیاز است

چشمان من ابری است و هی باران می آید

اما بگو

کی می رود درد و کی درمان می آید ؟

...

شب بود اما

صبح آمده این دور و بر ها

این رد پای روشن اوست

ای بال و پر ها

...

لطفت برایم نسخه پیچید:

یک شیشه شربت ، آسمان

یک قرص خورشید

یک استکان یاد خدا باید بنوشم 

معجونی از نور ودعا باید بنوشم .

عرفان نظر آهاری

در انتظار یک بیت شدن...

و اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزار دهنده ایست تنها خوشبخت بودن!

در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.در بهار، هر نسیمی که خود را بر چهره ات می زندیاد  

تنهایی را در سرت بیدار می کندو هر گل سرخی بر دلت داغ آتشی است. در آن روزها که آفتاب و  

باران بهم درمی آمیزند،در آن شب های کویر که از آسمان ستاره می بارد و دشت دعوتی را 

 بادل  تو تکرار می کند، در سینه ی دشتی افق خونین را می نگری ومسافری تنها از پنجره ی  

کوپه ی قطارش سال نو را در گریبان سپیده تحویل می کند، بیشتر از همه وقت، دشوارتر از همه جا  

احساس می کنیم که در این «مثنوی» بزرگ طبیعت «مصراعی» ناتمامیم در انتظار یک «بیت»  

شدن! 

  

برگرفته از کتاب هبوط در کویر دکتر شریعتی