اسیر دام صیاد

یادت باشد خدا را صدا هم نزنی، آنجاست که تو هستی...

اسیر دام صیاد

یادت باشد خدا را صدا هم نزنی، آنجاست که تو هستی...

یک روز صبح و بعد از ان

یک روز صبح که بیدار شدم

دیدم کاری برای انجام دادن ندارم

و انگیزه ای هم .

دلم هیچ چیز نمیخواست

و حتی خودم را.

 

و بعد از انروز

اینقدر این احساس تکرار شد و تکرار شد که

حالا انگار نه انگار که

دلم هیچ چیز نمیخواهد

و انگیزه ای ندارم

و کاری هم برای انجام دادن!

به همین سادگی! 

 

 

 

 

غم

این غم که تو صدامه 

  

زخم شب گریه هامه... 

 

 

 

 

 

 

اومدی بشکنی؛ بشکن

 

بزن و برو عزیزم 

 

مثل هر کس که زد و برد 

  

طفلی این دل که همیشه 

 

به گناه دیگرون مرد