دیدم کاری برای انجام دادن ندارم
و انگیزه ای هم .
دلم هیچ چیز نمیخواست
و حتی خودم را.
و بعد از انروز
اینقدر این احساس تکرار شد و تکرار شد که
حالا انگار نه انگار که
دلم هیچ چیز نمیخواهد
و انگیزه ای ندارم
و کاری هم برای انجام دادن!
به همین سادگی!
به نام خدا
من نمیدانم!
تو چه میخواهی.
مادرت را یا مرگ و پول مادرت را ؟
من نمیدانم!
تو چه میخواهی.
برادرت را یا مرگ وپول برادرت را؟
من نمی دانم.
به نام خدا
چند شب پیش بهترین شب تولد زندگیم بود.
راستی معنی surpriz و شوکه شدن هم فهمیدم.
واقعا غافلگیر شدم.