اسیر دام صیاد

یادت باشد خدا را صدا هم نزنی، آنجاست که تو هستی...

اسیر دام صیاد

یادت باشد خدا را صدا هم نزنی، آنجاست که تو هستی...

نامه ای برای تو

این ترانه بوی نان نمی دهد

بوی حرف دیگران نمی دهد

سفره ی دلم دوباره باز شد

سفره ای که بوی نان نمی دهد

نامه ای که ساده و صمیمی است

بوی شعر و داستان نمی دهد:

... با سلام و آرزوی طول عمر

که زمانه این زمان نمی دهد

کاش این زمانه زیر و رو شود

روی خوش به ما نشان نمی دهد

یک وجب زمین برای باغچه

یک دریچه آسمان نمی دهد

وسعتی به قدر جای ما دو تن

گر زمین دهد، زمان نمی دهد

فرصتی برای دوست داشتن

نوبتی به عاشقان نمی دهد

هیچ کس برایت از صمیم دل

دست دوستی تکان نمی دهد

هیچکس به غیر نا سزا تو را

هدیه ای به رایگان نمی دهد

کس ز فرط های و هوی گرگ و میش

دل به هی هی شبان نمی دهد

جز دلت که قطره ای است بیکران

کس نشان ز بیکران نمی دهد

عشق نام بی نشانه است و کس

نام دیگری بدان نمی دهد

جز تو هیچ میزبان مهربان

نان و گل به میهمان نمی دهد

نا امیدم از زمین و از زمان

پاسخم نه این، نه آن ... نمی دهد

پاره های این دل شکسته را

گریه هم دوباره جان نمی دهد

خواستم که با تو درد دل کنم

گریه ام ولی امان نمی دهد...

قیصر امین پور

پدر

پدر

گاه به گذشته بر می گردم تا خاطرات تو را به یاد آورم و با خیال خاطرات خو شت به خوابی تلخ و شیرین فرو می روم.

پدر این روزها بیشتر از هر روز دیگری نبودنت را احساس می کنم.

کاش نبودنت را نبود...! پدر.

 

( آواره)

لحظه دیدار

      به نام خدا

کمتر از یک ساعت دیگه می بینمش.

خدایا شکرت......

دل تو دلم نیست.......

خیلی حرف باهاش دارم که بزنم......

خیلی دوسش دارم.......